11
جمعه, ۲۱ آبان ۱۳۹۵، ۰۹:۰۳ ق.ظ
به آخرای ماه رسیدم و مثل همیشه بی پول شدم.
تمام پول هامو یه جا جمع میکنم از پولِ کرایه تاکسی که روی میز کامپیوتر رها شده بود بگیر تا پولِخورد های تهِ جیب شلوار و کاپشن و کیف و ماشین لباس شویی ...... آخرشم پول عابربانک های ملی و ملت رو یه سر کردم و براش نقشه میکشم که چطور خرجشون کنم.
بدترین چیز توی زندگی این میتونه باشه توی خیابون های یه شهر غریب قدم بزنی و دست توی جیبت کنی و ببینی هیچی توش نیست.
۹۵/۰۸/۲۱
هیچ وقت اون روز و اون لحظه یادم نمیره!!! تو وبلاگم همون موقع نوشتمش :)
اما الان کمتر از روزانه هام می نویسم :)
+شکلات حداقلش باعث میشه معده مون خالی نباشه تا بریم یچیزی سر فرصت بخوریم