شب نوشت

گاه و بی گاه

شب نوشت

گاه و بی گاه

سلام!!!
با اون همه یال و کوپال و غرور، چشاش ملتهب وسرخ شده بود
همه انسانها وقتی به این نقطه می رسند، رفتار مشترکی رو از خودشون نشون میدن.
خداحافظ

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۳ آبان ۹۵، ۱۹:۰۱ - مکاترونیک خودرو
    خیلی بده
  • ۲۰ آبان ۹۵، ۱۳:۳۴ - مجتبی مطوری
    (:

۱ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

کنارِ خیابانِ امام‌‌خمینی، ماهی می‌فروختند. ماهی ها زنده بودند و باله هایش را آرام آرام تکان می‌دادند. شبیه زنی که زجرکش شده و دارد جان می‌دهد. یک ماهی کپور خریدم. فروشنده پولک ها را جدا کرد و ماهی را به من داد. خجالت کشیدم به او بگویم شکم ماهی را خالی کن. ماهی را به خانه آوردم. با چاقوی زنجانی، شکمش را سفره کردم. محتویاتش را خالی کردم. بدنش را قطعه قطعه کردم، شستم و درون فریزر قرار دادم. الان احساساتی شبیه به یک قاتل دارم.

نقطه. تمام.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۵ ، ۲۳:۱۷
طاها