شب نوشت

گاه و بی گاه

شب نوشت

گاه و بی گاه

سلام!!!
با اون همه یال و کوپال و غرور، چشاش ملتهب وسرخ شده بود
همه انسانها وقتی به این نقطه می رسند، رفتار مشترکی رو از خودشون نشون میدن.
خداحافظ

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۳ آبان ۹۵، ۱۹:۰۱ - مکاترونیک خودرو
    خیلی بده
  • ۲۰ آبان ۹۵، ۱۳:۳۴ - مجتبی مطوری
    (:
من و شب زنده داری و عدم سحرخیزی و خواب موندن و جاموندن از سرویس و شکم خالی و قاروقور شکم و خنده های خانم نارنجی پوش......
۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۵ ، ۱۳:۳۲
طاها

9

1- این هفته پیتزای پپرونی نخوردم و به جایش پانزده هزار تومان دادم و یک خمیر دندان زغالی خریدم به نظرم آدم های که 24 ساعته نیششان باز است حتما نیاز دارند چنین ابزارهایی بخرند تا مخاطبان‌شان به جای زل زدن به رنگ دندان‌‌شان روی حرف هایشان تمرکز کنند.

2- دوباره هوا سرد شده است و من احساس خفگی می‌کنم مثل همان روزهایی که با دوستانم به خاطر رودربایستی به سونای خشک می‌رفتیم و نفسم بالا نمی‌آمد.... یادآوری خاطرات حالم را بدتر می‌کند پنجره‌ را باز می‌کنم تا شاید صدایی بیاید و کسی یا چیزی شکسته شود. 

3- به آشپزخانه می‌روم و چهارتا سیب زمینی را خلال می‌کنم در روغن جیلیز پیلیز می‌دهم کمی سس قرمز تند رویش می‌ریزم جلوی لپتاپ می‌روم و برای بار هفتم فیلم "در مدت معلوم" را می‌بینم. خمیر دندان ذغالی میزنم و میخوابم با جیش و بدون بوس. 


پ.ن1: کمی نوسان دارم.

پ.ن2: اکثر خمیردندان های سفید کننده بسیار ساینده هستند، و در طولانی مدت باعث آسیب جدی به مینای دندان  می‌شود. و دندان ها نسبت به هر نوع رنگی حساس تر شده و به محض نوشیدن هر ماده ی غذایی رنگی، به سرعت تغییر رنگ می دهند.

۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۵ ، ۰۹:۴۳
طاها

8

بوی شامی و کتلت از آشپزخانه می آید و من فرق این دو را نمیدانم. فقط میخواهم هرچه زودتر، یکی از آنها را ببلعم و فرقی نمی‌کند زبانم می‌سوزد یا نه.
خوشبختی یعنی اینکه هر روز از آشپزخانه‌ی خانه‌ات بوی غذا بیاید. و من همیشه خوشبختم. 


پ.ن: یکی توش سیب زمینی آب پز می‌ریزن و یکی سیب زمینی خام و رنده شده. احتمالا یکی توش گوشت داره توی اون یکی نداره. 
۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۵ ، ۱۵:۲۴
طاها

7

1- بیایید ساعت ها کنار هم بخوابیم آرام و عمیق، بدون هیچ شیطنتی. چرت میزنم اما منتظرم.

2- سه شنبه و چهارشنبه دختران خوشگل می‌شوند و نذر می‌کنند تا خوشگلی شان بر دل کسی ته نشین شود. پسران تیپ می‌زنند و در خیابان شربت و چای و خرما می‌خورند. و گاهی چشمک می‌زنند بر دلی که رسوب بسته. اما اینجا خبری نیست. 

3- هر روز قدرتمندتر می‌شوم و چه ساده می‌پذیرم که خیانت کند و ساده تر از آن میپذیرم  که در کنارش خیانت کنم. 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۵ ، ۱۳:۰۶
طاها

6

به نوحه های محلی و اشعارشون علاقه ی بیشتری دارم. 

ترجیح میدم توی مراسمات این جوجه مداح ها شرکت نکنم به جاش یک ساعت پای منبر بشینم و آخرش پلوی نذری بخورم و خونه برگردم. 


پ.ن: هم روحانی خوب و بد داریم، هم مداح خوب و بد داریم و هم وبلاگنویس خوب و بد داریم. 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۵ ، ۱۴:۰۲
طاها

5

1-به قول مهدی احمدی :همیشه مینیمم Min نمره های کلاس مال ما بود و اصلا نیازی نبود موقع اعلام نمره پایان ترم، بالای لیست رو نگاه کنیم. وقتی این حرفو میزد داخل آلاچیق نشسته بودیم  بهش خندیدیم

2- هوا مرتب گرم و سرد میشه درست مثل وقتی که زیر دوش آب گرم میری اولش آب گاهی سرد و گرم میشه و اینجاست که یه عدم قطعیت برات پیش میاد .... آیا امروز ساعت 3 عصر، برای رفتن به کلاس درس پیراهن همیشگی رو بپوشم یا کاپشن و بلوز؟

3- درس خوندن خیلی هنر میخواد فکر کنم از کارگری خیلی سخت تر باشه. پس این نکته رو به عنوان اصل موضوعه میپذیریم که :هیچ کاری سخت تر از درس خوندن نیست.

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۵ ، ۱۲:۰۶
طاها

4

1- جلوی لپ تاپ نشستم و زور میزنم تا مقاله رو زودتر تموم کنم اما نمیتونم هیچی بنویسم حتی یک کلمه. بی دلیل صفحات اینترنت رو بالا و پایین میکنم الکی جزوه های درسی دانلود میکنم باربط و گاهی بی ربط. 
2- از خیابون صدای دسته‌ی سینه زنی میاد یه صدای ضعیف و گنگ. دلم میخواد چند ساعتی همراه اونا راه برم اما به جاش توی اتاق نشستم و به صدای فن لپتاپ و صدای یخچال گوش میدم. خیر سرم قرار بود به کارهای عقب افتاده برسم.
3- لذت خوردن یه نارنگی سبز رنگ و ترش در آخر شب قبل از خواب. 
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۵ ، ۲۱:۰۰
طاها

3

کمی چرت میزنم ؛ کمی درس میخوانم ؛ کمی می خوابم ؛کمی درس میخوانم ؛کمی چرت میزنم ؛ کمی درس میخوانم ؛ کمی می خوابم ؛کمی درس میخوانم ؛ و این حلقه ادامه دارد...


۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۵ ، ۰۹:۵۴
طاها

2

1- دوست دارم مطالعه کنم و یاد بگیرم از تدریس تا وقتی که تبدیل به یک فعالیت تکراری نشه لذت میبرم. 

2- پرفسور سمیعی خیلی گوگولی بود. 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۵ ، ۰۹:۳۷
طاها

1

اولین بار در بلاگفا خونه ساختم و چند سالی اونجا نوشتم اما یهویی خسته شدم و همه چی رو ترکوندم. میخوام یه کم تنها خیابون ها قدم بزنم و آدامس بجووم ودر مورد زندگیم حرف بزنم. 
و حالا اینجا مینویسم. کوتاه و کم حوصله...... صریح تر از طعم گس روزگار. 
۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۵ ، ۰۸:۴۸
طاها