شب نوشت

گاه و بی گاه

شب نوشت

گاه و بی گاه

سلام!!!
با اون همه یال و کوپال و غرور، چشاش ملتهب وسرخ شده بود
همه انسانها وقتی به این نقطه می رسند، رفتار مشترکی رو از خودشون نشون میدن.
خداحافظ

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۳ آبان ۹۵، ۱۹:۰۱ - مکاترونیک خودرو
    خیلی بده
  • ۲۰ آبان ۹۵، ۱۳:۳۴ - مجتبی مطوری
    (:
بعد از 7 سال برگشتم به سمت وبلاگ نویسی.
سلام به خودم که هنوز از زندگی ناامید نشدم
سلام به چشمان خسته و غم زده ام بعد از 40 سال
سلام مرد 40 ساله
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۰۲ ، ۱۲:۲۵
طاها
همیشه تلاش کردم تا دانش آموزان، در رشته خوبی قبول بشن
و کمترین نتیجه این میتونه باشه که از نظر اقتصادی تامین باشن و با اندوه از بی پولی های دانشجویی زندگی نکنن.
و وقتی مرفه شدن به وضعیتم بخندند یا منو توی تلگرام و اینستا بلاک کنن.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۰۲ ، ۱۲:۲۲
طاها
یک لحظه به خودم آمدم و دیدم به 40 رسیدم و هنوز وضعیت مالی مشخصی ندارم.
خبری از هیئت علمی نبود و دیگر نمیتونستم بیشتر از این منتظر بمونم.
به ناچار سمت تدریس در رشته تخصصی خودم رفتم.
رشته فیزیک در دبیرستان های غیرانتفاعی.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۰۲ ، ۱۲:۲۱
طاها

کنارِ خیابانِ امام‌‌خمینی، ماهی می‌فروختند. ماهی ها زنده بودند و باله هایش را آرام آرام تکان می‌دادند. شبیه زنی که زجرکش شده و دارد جان می‌دهد. یک ماهی کپور خریدم. فروشنده پولک ها را جدا کرد و ماهی را به من داد. خجالت کشیدم به او بگویم شکم ماهی را خالی کن. ماهی را به خانه آوردم. با چاقوی زنجانی، شکمش را سفره کردم. محتویاتش را خالی کردم. بدنش را قطعه قطعه کردم، شستم و درون فریزر قرار دادم. الان احساساتی شبیه به یک قاتل دارم.

نقطه. تمام.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۵ ، ۲۳:۱۷
طاها
به آخرای ماه رسیدم و مثل همیشه بی پول شدم. 
تمام پول هامو یه جا جمع می‌کنم از پولِ کرایه تاکسی که روی میز کامپیوتر رها شده بود بگیر تا پول‌ِخورد های تهِ جیب شلوار و کاپشن و کیف و ماشین لباس شویی ...... آخرشم پول عابربانک های ملی و ملت رو یه سر کردم و براش نقشه میکشم که چطور خرجشون کنم.
بدترین چیز توی زندگی این میتونه باشه توی خیابون های یه شهر غریب قدم بزنی و دست توی جیبت کنی و ببینی هیچی توش نیست. 
۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۵ ، ۰۹:۰۳
طاها